*با سلام و درود به مهمانان عزیز و کاربران گرامی وبلاگ#مهرزاد، ضمن عرض ادب و احترام به شما، این صفحه به منظور اطلاع رسانی و برای نشر آگاهی و غنی سازی می باشد،
خواهشمند است، هر گونه پیشنهاد یا انتقاد را به مدیر سایت بفرمایید.
قسمتی از متن کتاب معنا درمانی دکتر فرانکل: یکبار دیگر در یک چاله مشغول کار بودیم، طلوع خاکستری بود، آسمان خاکستری بود، برفی که در نور ضعیف طلوع دیده میشد، خاکستری بود.
لباسی که دوستان زندانیام پوشیده بودند، خاکستری بود و صورتهایشان نیز خاکستریرنگ بهنظر میآمد. دوباره در سکوت با همسرم حرف میزدم، یا شاید تلاش میکردم، دلیل رنجها و مرگ آرامم را دریابم. در آخرین اعتراض شدیدم نسبت به ناامیدی ناشی از مرگ قطعی، احساس کردم که روحم از آن پوشش تیره و تنگ رها شد.
حس کردم که از ناامیدی و دنیای بیمعنا سبقت گرفت و از جایی شنیدم که کسی در جواب به سؤالم یک بله پیروزمندانه میگوید. سوالی درمورد وجود یک هدف نهایی داشتم، در همان لحظه نوری به یک مزرعه دور می تابید و روی افق قرار گرفته بود. انگار که کسی آن را نقاشی کرده باشد. در میانه خاکستری عذابآور طلوع صبح زندان باواریا، نگهبان از کنارم رد شد و به من توهین کرد.
یکبار دیگر با معشوقم درد و دل کردم، بیشتر و بیشتر حس میکردم که حضور دارد و در کنار من است. حس میکردم که میتوانم او را لمس کنم، میتوانم دستم را دراز کنم و دستش را بگیرم. این احساس بسیار قوی بود.
او آنجا بود. سپس در همان لحظه پرندهای بهآرامی روی زمین نشست و در مقابل من ایستاد، روی تپهی خاکی که از داخل چاله کنده بودم و بدون حرکت نگاهم کرد.
این کتاب تاکنون چندینبار به زبان انگلیسی و همچنین به بیست و یک زبان زنده دیگر، ترجمه و چاپ شدهاست. میلیونها جلد از این کتاب، به زبان انگلیسی به فروش رفتهاند. بدلیل همین آمار بود که گزارشات همه خلق و خبرنگاران روزنامههای آمریکایی و همچنین گزارشگران کانالهای تلویزیونی با این پرسش شروع میشده است: دکتر فرانکل کتاب شما یکی از پرفروشترین کتابهاست، چه احساسی از این موفقیت بزرگ دارید؟
دکتر فرانکل: در پاسخ به آنها گفتهام که پرفروش بودن این کتاب را هرگز یک دستاورد مهم تلقی نمیکنم، بلکه آن را نماد فلاکت زمانهی خودمان میدانم. اگر صدها هزار نفر برای خرید یک کتاب با موضوع یافتن معنای زندگی مشتاق هستند، پس میتوان نتیجهگیری کرد که تاکنون هیچ پاسخ مناسبی برای این پرسش یافت نشده است.
در خصوص تأثیرات این کتاب باید به چند نکته اشاره کرد و در بخش دوم کتاب یا تئوری لوگو تراپی، درسهایی بهصورت چکیده بخش اول و در قالب زندگینامه ارائه میشود. تجربیاتی از اردوگاه کار اجباری، اما بخش اول را نباید سرسری گرفت، چون اعتبار عملی تئوریهای من است و هر دو بخش از کتاب اعتبار خود را دارند.
هنگام نگارش این کتاب در سال 1945 هیچیک از این موارد را در ذهن نداشتم. این کتاب را در نه روز پیاپی نوشتم و تأکید من بر این بود که کتاب را بهطور ناشناس به چاپ برسانم. بههمین دلیل در ابتدا نام من بهعنوان نویسنده بر روی اولین نسخه که به زبان آلمانی چاپ شد، درج نشده بود.
کتاب انسان در جستجوی معنا، اثر ویکتور فرانکل، از کتابهای برجستهی دوران ماست. بهطورکلی اگر یک کتاب دارای یک موضوع یا یک ایده پرقدرت برای تغییر زندگی یک فرد باشد، ارزش خواندن و سپس خواندن مجدد را دارد و در کل مکانی مناسب بر روی قفسهی کتابخانهی شخصی افراد خواهد یافت. این کتاب در درجه اول با موضوع زندگی برای بقا نوشتهشده است.
همانند بسیاری از یهودیان آلمانی و اروپایی شرقی، فرانکل نیز در اردوگاه مرگ و کار اجباری نازیها زندانی شد. او بهمعنای واقعی و بهطور معجزهآسا از آن وضعیت ناگوار نجات یافته است. اما این کتاب در خصوص رنجهایی که او کشیده یا آنچه از دست داد نوشته نشده، بلکه او در این کتاب منبع قدرت برای بقاء را به ما معرفی کردهاست.
او چندینبار در کتابهایش به گفتههای نیچه رجوع کردهاست. فردی که علتی برای زنده ماندن داشته باشد، هر مصیبتی را تحمل خواهد کرد. او اولین زندانیانی که در چنگال مرگ افتادهاند را کسانی توصیف میکند که دست از زندگی شستهاند و امید به آینده را از دست دادهاند. مرگ آنها در ابتدا بدلیل کمبود غذا یا دارو نبوده است، بلکه همه آنها از کمبود امید جان دادند. در حقیقت آنها دلیلی برای ادامه زندگی نداشتند. از سوی دیگر فرانکل زنده ماند، چون امید را در دل خود حفظ کرده بود. او امید خود را با فکر کردن به همسر و دیدار مجدد با او زنده نگهداشت. او امید را با رؤیاپردازی در خصوص سخنرانی های خود، پساز جنگ با موضوع درسهای روانشناسی از تجربه زندان، زنده نگهداشت.
بسیاری از زندانیان که امیدی به زندگی نداشتند، مردند. این زندانیان یا بدلیل بیماری مردند یا اینکه سوزانده شدند. دغدغه اصلی فرانکل مردن گروه زیادی از افراد بود. بررسی این واقعیت بود که چرا برخی از زندانیان زنده نماندند. تجربیات وحشتناک او در زندانهای نازی، نشانگر برخی ایدههای مهم هستند. زندگی آنگونه که فروید معتقد است، فقط جستوجوی بیوقفه برای دستیابی به لذات نیست و همچنین زندگی آنگونه که آلفرد آدلر ادعا میکند، فقط تلاش برای دستیابی به قدرت نیست. بلکه زندگی جستجو برای معناست.
بزرگترین وظیفه هر فرد، یافتن معنای زندگی خودش است. فرانکل سه منبع احتمالی را برای معنا شناسایی کردهاست:
کار کردن یا انجام کارهای چشمگیر و برجسته
صبر و شهامت طی دوران سخت
عشق و مراقبت از دیگری
بهطورکلی رنج کشیدن بهتنهایی بیمعنی است. مفهوم رنج کشیدن ما، همان واکنشی است که نسبتبه آن نشان میدهیم. فرانکل معتقد است که یک فرد میتواند شجاع، متواضع و با شخصیت باشد، یا ممکن است در نبردی تلخ، برای حفظ بقاء خود همه جاه و جلال انسانی را فراموش کرده و به یک موجودی در شان حیوان تبدیل شود.
او شاهد بودهاست که تعدادی از زندانیان نازیها، که توانستند، حالت اول را حفظ کنند، انگشتشمار بودهاست. حتی وجود یک نفر که شجاعت و ابهت خود را حفظ کرده باشد، دلیل موجه برای اثبات قدرت درونی انسان، جهت مقابله با سرنوشت نامساعد است. شاخصترین دیدگاه فرانکل عبارت است از اینکه نیروهای فراتر از کنترل شما میتوانند، همه دارایی تان را به یغما ببرند، به غیر از یک مورد وآنهم آزادی انتخاب چگونگی واکنش به موقعیتهای گوناگون است. شما قادر به کنترل رویدادهای زندگی خود نیستید، اما همیشه میتوانید احساسات و تأثیرات آنها را کنترل کنید.
از متن کتاب: مرد تحصیلکردهای از طبقهی بالای اجتماع را مشاهده میکنیم که در برابر یکی از مقامات ارتش نازی حاضر شدهاست، شهر او توسط ارتش نازی اشغال شده و اکنون همه اسناد او در اختیار افسر نازی است. گواهینامههای تحصیلی و شغلی و همچنین نامههایی از شهروندان معتبر و برجسته و سایر اسناد، افسر نازی از او میپرسد، هر آنچه داری همین است و مرد نیز سرش را به علامت تأیید تکان میدهد. افسر نازی همه اسناد را داخل سطل زباله پرتاب کرده و میگوید خب حالا دیگر هیچچیز نداری.
آن مرد که عزت نفسش همیشه وابسته به تعریف سایرین بودهاست، از نظر احساسی دچار فروپاشی میگردد. فرانکل معتقد است، تا زمانی که آزادی انتخاب چگونگی واکنشهای مان را داشته باشیم، هیچوقت دچار مشکل نمیشویم. تجربیات جمعی نیز صحت ادعای فرانکل را نشان میدهند. تجار بسیار موفق و سرشناسی را میشناسیم که پساز بازنشستگی رغبت خود به زندگی را از دست دادهاند. در حقیقت عامل اصلی معنا بخشیدن به زندگی آنها فقط کار کردن بودهاست. آنها بدون کارکردن انگیزهای نداشتند و فقط روزهای متمادی در خانه نشسته و به سمت افسردگی میرفتند، چون هیچ کاری برای انجام دادن نداشتند.
افرادی را میشناسم که همواره با چالشها و سختیهای بیشمار مواجه شدند و آنها را رنج و مصیبت زندگی میدانستند، برای مثال مشکلات خانوادگی یا سلامتی که هنوز راه درمان آنها پیدا نشده بود، اما هر یک از آنها هنوز هم علتی برای زندگی کردن داشتند. چگونه تداوم زندگی، همراه با تحمل مشکلات، امکانپذیر می شود؟
برخی تجربهی های شخصی نیز مهر تأیید بر نظرات فرانکل میگذارد. همانطوریکه در کتابی بنام چرا اتفاقات بد برای آدمهای خوب میافتند؟ ذکر شده است، با کمک درک هرچه بهتر بیماری و مرگ می توانیم، قدرت و باور کسب کنیم.
دکترین فرانکل در لوگو تراپی نیز بر درمان روح، با کمک یافتن معنای زندگی، تأیید دارد. او نیز با همین شیوه توانست بر رنج و عذاب در زندان غلبه کند. اگر نیمه اول کتاب را نخوانید، نیمهی دوم کتاب چندان اثربخش نخواهد بود.
البته موضوع این کتاب ریشه های مذهبی هم دارد و بر معنادار بودن ریشههای زندگی تأکید دارد. بنابراین ما نیز باید یاد بگیریم که علیرغم سختی و شرایط محیط، زندگی معنادار است. در این کتاب بر هدفمند بودن زندگی تأکید شدهاست. بخش اول کتاب، تجربیاتی از اردوگاه کار اجباری است، اما بخش اول را نباید سرسری گرفت، چون اعتبار عملی تئوریهای نویسنده است و هر دو بخش از کتاب اعتبار خود را دارند.
تأکید من بر این بود که کتاب را بهطور ناشناس به چاپ برسانم. بههمین دلیل در ابتدا نام من بهعنوان نویسنده به روی اولین نسخه که به زبان آلمانی چاپ شد، درج نشده بود. اما درنهایت تسلیم نظر دوستان شدم که تأکید داشتند دستکم نام من بهعنوان نویسنده، در صفحهی عنوان کتاب و نه بر روی جلد چاپ شود. اصرار آنها بر این بود که عدم ذکر نام نویسنده، هرگز باعث شهرت من نخواهد شد. اما من همیشه معتقد بودم که چون این کتاب در خصوص ماجراهای اردوگاه کار اجباری است، قطعاً مخاطبان خاص خود را خواهد داشت. من در همان زمان احساس مسئولیت میکردم، چون میدانستم، این کتاب قطعاً برای افرادی که در ناامیدی دستوپا میزنند یا مستعد آن هستند، مفید خواهد بود.
از نظر من بسیار عجیب بود که از بین کتابهایی که بهصورت ناشناس منتشر کردم، فقط این کتاب برایم شهرت و اعتبار خاص بههمراه داشته است و یک موفقیت تمامعیار محسوب میشود. بارها و بارها به دانشجویان در اروپا و آمریکا توصیه کردهام، هرگز موفقیت را هدف قرار ندهید. اگر فقط موفقیت را هدف قرار دهید و بر روی آن متمرکز شوید، قطعاً آن را از دست خواهید داد. اصولاً موفقیت نیز همانند خوشبختی قابلتعقیب نیست، بلکه باید متعاقب اعمالتان اکتساب شود.
درواقع موفقیت، یکی از عوارض جانبی و نتیجههای وقف کردن خودتان، به یک موضوع بزرگ است یا شاید بتوان آن را یک محصول از تسلیم شدن در برابر فردی به غیر از خودتان معرفی کرد. درهرحال خوشبختی باید خودش روی دهد و موفقیت نیز همین است و دراین راستا، شما باید به روی دادن آن کمک کنید، نه اینکه دغدغه آن را در سر بپرورانید.
میخواهم به ضمیر ناخودآگاه خود گوش دهید، به دستوراتی که میدهد، توجه کنید و آنها را با دلوجان پیش ببرید. پساز آن خواهید دید که در بلندمدت، توجه داشته باشید که گفتم در بلندمدت، موفقیت بهدنبال شما خواهد آمد. چون شما فکر کردن به آن را درون ضمیر ناخوآگاه بردهاید. شاید یکی از شما خوانندگان محترم از من بپرسد که چرا پساز اشغال اتریش، توسط هیتلر فرار نکردم؟ باید این مسئله را در قالب یک داستان برایتان شرح دهم.
اندکی پساز آنکه ایالاتمتحده وارد جنگ جهانی دوم شد یک دعوتنامه از کنسولگری ایالاتمتحده در وین دریافت کردم که مرا برای مصاحبه جهت اخذ ویزا دعوت کرده بودند. والدین پیرم از شنیدن این خبر خوشحال شدند، چون آن را یک راه نجات برای من جهت خروج از اتریش میدانستند. اما ناگهان مردد شدم. پرسش اصلی من این بود، آیا میتوانستم والدینم را تنها و بی یاور رها کنم تا با سرنوشت نامعلوم خود مواجه شوند؟ میدانستم که آنها نیز دیر یا زود به اردوگاه کار اجباری یا شاید اردوگاه مرگ فرستاده خواهند شد. آیا در قبال آنها مسئولیتی نداشتهام؟ آیا باید نظریه ذهنی خودم یا لوگو تراپی را به یک کشور جدید و مستعد ترقی میبردم و در آنجا پرورش میدادم؟ یا اینکه باید بر وظایف خود بهعنوان یک فرزند تمرکز نموده و از والدینم محافظت میکردم؟
این مشکل را از جهات گوناگون، بررسی کردم، اما به راهحل منطقی نرسیدم. گویی این نوع مشکلات، فقط با اشارات و الهامهای غیبی قابلحل هستند. در همان زمان یک تکه سنگ مرمر را بر روی میز آشپزخانه دیدم. از والدینم درمورد آن پرسوجو کردم و آنها نیز برایم توضیح دادند که آن را در محلی یافته بودند که سوسیالیستهای ملی بزرگترین کنیسه وین را ویران کرده بودند.آن سنگ تکهای از لوح مرمر بود که ده فرمان را بر روی آن حکاکی کرده بودند. مشتاقانه پرسیدم این مربوط به کدام فرمان است؟ و مادرم پاسخ داد به والدین خودت احترام بگذار تا عمر طولانی داشته باشی.
در همین زمان بود که تصمیم گرفتم در اتریش بمانم و از پدر و مادرم حمایت کنم. ویزای ایالاتمتحده را پیگیری نکردم. ویکتور فرانکل ، وین 1992
اولین نسخه از این کتاب به زبان انگلیسی در سال 1959 و تحت عنوان انسان در جستجوی معنا، به چاپ رسید.
در حال حاضر کتاب ویکتور فرانکل به چندین زبان زنده دنیا ترجمه شدهاست و بیشاز چند میلیون نسخه از آن بهفروشرفته است. در سال 1991 کتابخانه کنگره، از خوانندگان درخواست کرد، در تحقیقاتی با موضوع معرفی کتاب ماه شرکت کنند. آنها باید کتابی را معرفی میکردند که باعث ایجاد تغییرات مثبت در زندگی آنها شدهاست. در این تحقیق،کتاب انسان در جستجوی معنا، توانست جایگاه مطمئنی در بین ده کتاب برتر ایالاتمتحده بیابد. براساس آن تحقیقات، این کتاب توانسته است، برای افراد مذهبی، فیلسوف، متخصصان بهداشت روح و روان، درمانگر ها، معلمان، دانشجویان و حتی خوانندگان عادی، کتابی تأثیرگذار باشد.
این کتاب در مدت مدید به دانشجویان مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد و همچنین دانش آموزان دوره دبیرستان در رشتههای روانشناسی، فلسفه، تاریخ، ادبیات، مذهب و الهیات، تدریس شدهاست. علت اصلی تأثیر این کتاب بر جامعه و ارزش بالای این کتاب چیست؟ ویکتور فرانکل تقریباً کل قرن بیستم را زندگی کردهاست. او متولد 1905 بوده و در سال 1997 چشم از جهان فرو بسته است.
او فقط سه سال داشت که تصمیم گرفت، پزشک شود. او در زندگینامهای که به قلم خودش نوشته است، به زمانهایی اشاره میکند که به مدت چندین روز، پیاپی به معنای زندگی فکر کردهاست، مخصوصاً معنای آینده زندگی، فرانکل در نوجوانی شیفته فلسفه، روانشناسی تجربی و روانکاوی میشود. او علاوهبر شرکت در کلاسهای دبیرستان، روزانه برای تکمیل تحصیلات در کلاسهای بزرگسالان نیز شرکت کرده و نامهنگاری با زیگموند فروید را شروع میکند. درنهایت فروید، یکی از نوشتههای فرانکل را به ژورنال بینالمللی روانشناسی ارائه کرد.
این مقاله، مورد پذیرش هیئت تحریریه ژورنال قرار گرفت و بعدها به چاپ رسید. فرانکل در همان سال در کارگاه آموزشی فلسفه مخصوص بزرگسالان شرکت کرد. فقط شانزده سال داشت که مدرس این کارگاه آموزشی شد و صاحب نظران تحت تأثیر تفکرات فرانکل قرار گرفتند و از او دعوت کردند، بهعنوان سخنران با موضوع معنای زندگی سخنرانی کند. فرانکل به مخاطبان حاضر در سالن گفت: فقط خودمان میتوانیم به پرسشهایی که زندگی از ما میپرسد، پاسخ دهیم. ما فقط میتوانیم، به پرسشهایی پاسخ دهیم که وابسته به وجود خودمان هستند.
همین باور، سنگ زیربنای زندگی شخصی فرانکل و هویت علم تخصصی او را تشکیل داد. فرانکل، تحت تأثیر ایدههای فروید قرار داشت و زمانیکه در دبیرستان تحصیل میکرد، تصمیم گرفت، روانپزشک شود. این تصمیم نیز تحت تأثیر یکی از همکلاسیهایش اتخاذ شد. چون او به فرانکل تأکید کرده بود که او، یعنی فرانکل، استعداد زیادی برای کمک کردن به دیگران دارد. پساز آن بود که فرانکل دریافت، نهتنها استعداد خوبی برای تشخیص مشکلات روانشناسی دارد، بلکه میتواند در ایجاد انگیزه در دیگران نیز موفق باشد.
اولین شغل فرانکل در زمینه مشاوره، بهطور کامل مختص به اجرای نظریه های خودش بود. او دریافت که یک برنامه مشاوره در انجمن خصوصی جوانان برگزار میشود تا به جوانانی که دارای مشکلات روحی روانی هستند، کمک شود. او از سال 1930 تا 1937 بهعنوان روانشناس در کلینیک دانشگاه در وین کار کرد. وظیفه او رسیدگی به وضعیت بیمارانی بود که خودکشی کرده بودند. او به بیماران کمک میکرد، تا معنای زندگی را دریافته و بر افسردگی یا اختلالات ذهنی غلبه کنند.
در سال 1939 فرانکل بهعنوان ریاست دپارتمان عصبشناسی تنها بیمارستان یهودی در وین برگزیده شد. در سالهای اولیه جنگ فعالیتهای فرانکل در همان بیمارستان، باعث شد تا حدودی او و خانوادهاش از بسیاری خطرات، همچون تبعید در امان بمانند. زمانیکه این بیمارستان توسط دولت ملی سوسیالیست، تعطیل شد، فرانکل دریافت که آنها نیز در خطر اعزام به اردوگاه کار اجباری قرار دارند. در سال 1942 کنسولگری ایالاتمتحده در وین به او اطلاع داد که او واجد شرایط دریافت ویزای مهاجرت به ایالاتمتحده شدهاست. اگر چه فرار از اتریش به او فرصت میداد، کتابش را با موضوع لوگو تراپی تکمیل کند، اما او تصمیم گرفت، از اخذ ویزا صرفنظر کرده و در وین بماند. چون والدین سالمندش به کمک او نیاز داشتند.
در سپتامبر 1942 فرانکل و خانواده اش دستگیر شدند. فرانکل به مدت سه سال در چهار اردوگاه کار اجباری زندانی بود. قابل ذکر است که زندانی شدن فرانکل تنها انگیزهی او برای نگارش کتاب انسان در جستجوی معنا نبوده است، او قبلاز آنکه زندانی شود، طرح اولیه کتاب را بهصورت مباحث جداگانه تعیین کرده و موضوع جستجو برای معنا را که کلید اصلی بهداشت و سلامت ذهن و شکوفایی انسان است را انتخاب نموده بود.
زمانیکه فرانکل زندانی بود، ناگهان تصمیم گرفت، انگیزههای خود را نیز ارزیابی کند، آیا زندگی خودش هنوز هم معنادار بود؟ زنده ماندن او در اردوگاه کار اجباری دلایل گوناگونی داشته است و بهتر است آن را ترکیبی از اشتیاق به زنده ماندن، غریزه مراقبت از زندگی خود و برخی عملکردهای خاص انسانی برخاسته از سازگاری و البته تا حدودی زیرکی تلقی کنیم. در این خصوص، هرگز نباید شانس را فراموش کرد. چون او در دوران اسارت از برخی موقعیتهای خطرناک بهطور شانسی فرار کردهاست، از جمله مواردی که قرار بود آنها را تقسیمبندی کنند یا در اردوگاههای خاص و مرگ اعزام نمایند.
فرانکل، برخی نکات کتابش را براساس قابلیتهای سایر زندانیان هم نوشت، از جمله خوشبینی، حس شوخطبعی، وابستگیها و عدم وابستگیهای روانی، لحظات کوتاهی که در انزوا میگذراندند و افکاری که در اینگونه موارد داشتند. آزادی درونی و اراده آهنین آنها که اجازه نمیداد، تسلیم سختیها شوند یا خودکشی کنند. او دریافت که باید زنده بماند، چون زندگی اینگونه از او خواسته است. او با فکر کردن به همسر محبوبش و همچنین علاقه وافر به تکمیل کتابش، در خود انگیزه ایجاد کرد، تا زنده بماند.
او زیبایی را در هنر و طبیعت جستجو کرد، اما مهمترین نکته این بود که او دریافت، آزادی روحیه او وابسته به انتخاب های آگاهانه و نوع واکنش به رنجهایش است. او به این مسئله نهتنها بهعنوان یک ایده جدید، بلکه بهعنوان مسئولیت هر فرد مینگریست، تا شیوه بهتری برای تحمل فشارهای وارده بیابد. گاهی اوقات ایدههای فرانکل بهشدت الهامبخش هستند. برای مثال زمانیکه او مرگ بیماران و افرادی که فلج هستند را توصیف میکند یا چگونگی فائق آمدن آنها را بر سرنوشت، توضیح میدهد.
فرانکل، با دقت فراوان بر حد فاصل آنچه یک نفر، در حال حاضر هست و آنچه باید باشد تأکید میکند. او آزادی و مسئولیتپذیری را دو روی یک سکه میداند. او هنگام سخنرانی برای مخاطبان آمریکایی گفت: توصیه میکنم، در برابر مجسمه آزادی که در ساحل شرقی ایالاتمتحده نصب شدهاست، مجسمهی مسئولیت نیز در سواحل غربی این کشور نصب شود. فرانکل معتقد بود، اگر مایل هستید، اوج لذت را تجربه کنید، باید کاری را برای چیزی یا فردی به غیر از خودتان انجام دهید. او معتقد بود که انجام کارها برای کسانی که دوستشان دارید، بالاترین سطح از لذت را به ارمغان میآورد. بههمین دلیل هم فرانکل از پذیرش ویزای ایالاتمتحده صرفنظر کرد، تا کنار والدین سالخوردهاش بماند و از آنها نگهداری کند. او و والدینش در یک اردوگاه کار اجباری بودند، در روزهای آخر عمر از دردهای شدید رنج میبردند و فرانکل به هر ترتیب که شده مسکن و مورفین برای آنها فراهم میکرد.
فرانکل در اوج ناامیدی و اندوه هم خوشبینی خود را از دست نداد، چون میدانست، امید و انرژی مثبت هستند که هر چالش و سختی را به یک پیروزی جدید تبدیل میکند. او در کتاب انسان در جستجوی معنا، تأکید دارد که رنج کشیدن ضروری نیست، تا بتوان به معنا دست یافت. شما میتوانید علیرغم تحمل رنج، بهمعنای زندگی نیز دستیابید.همچنین معتقد است، تحمل کردن رنج بیهوده یک اقدام خودآزاری است نه قهرمانانه!
فرانکل، در خصوص اهمیت و تقویت آزادی درونی، پذیرش ارزش، زیباییهای طبیعت، هنر، شعر و ادبیات، همچنین احساس عشق به عزیزان و خانواده موافق بود. اما معتقد بود که بسیاری از موارد دیگر، همچون سایر انتخابهای فردی، فعالیتها، روابط، سرگرمی و حتی یک لذت ساده نیز میتواند، به زندگی معنا بدهد. پس چرا برخی از مردم احساس میکنند، زندگی آنها تهی از ارزش و خالی از معنا شدهاست؟
دیدگاهها و نظرات فرانکل قابل توجه هستند، زیرا بر چالشها و فرصتهای زندگی، کوچک یا بزرگ تأکید دارند. یک دیدگاه مثبت به افراد کمک میکند، تا رنجها و ناکامیها را تحمل کرده و سطح لذت و رضایت را افزایش دهد و از سوی دیگر دیدگاههای منفی شدت درد را افزایش داده و ناکامیها را عمیقتر میکند. لذتها و خوشیها و شادیها را کمرنگ میکند و در کل، منجر به افسردگی یا بیماریهای فیزیکی میگردد.
مدافع خستگیناپذیر تأثیرات احساسات مثبت در بهبود سطح سلامت بود. او همواره نسبتبه خطرات احساسات منفی به دیگران هشدار میداد. اگرچه بسیاری از منتقدان دیدگاههای او را باور نداشتند و آنها را سادهلوحانه میانگاشتند، اما نتایج بهدستآمده از تحقیقات اخیر با موضوع ایمنی عصبی و روانی از نظرات وی حمایت کردهاند. در این تحقیقات ثابت شدهاست که احساسات مثبت، انتظارات و دیدگاههای مثبت، تأثیرات بسیار شایان توجهی بر سیستم ایمنی بدن انسان دارند.
در این گروه از تحقیقات، برخی دیدگاههای فرانکل نیز تایید شدهاند، از جمله این باور که رویکردهای فرد از چالشهای تهدیدکننده زندگی تا موقعیتهای دیگر به شکلگیری معنا در زندگی انسان کمک میکنند. در این تحقیقات، همه نکاتی که فرانکل مورد تاکید قرارداده بود را اثبات کردهاند. فقط کافی بود سایرین نیز به سخنان فرانکل با دقت بیشتری گوش میدادند.
انتخابهای انسان باید فعال باشند، نه غیرفعال، هر فرد باید مقتدرانه و خودمختار، اقدام به انتخاب کند. فرانکل، معتقد است، انسان فقط یک موجود در بین همه موجودات نیست، بلکه از خودمختاری و اختیار برخوردار است و میتواند تصمیمات خاص اتخاذ کند.
فرانکل امیدوار بود که کتاب انسان در جستجوی معنا، تأثیرات عمیقی بر خوانندگان برجای گذارد. اصولاً افرادی که با مشکلات و چالشهای وجودی مواجه هستند، بهدنبال دریافت مشاوره به اعضای خانواده و دوستان درمانگر یا روحانیون مراجعه میکنند. نصایح و مشاورههایی که دریافت میکنند، تنها گاهی اوقات مفید هستند. افرادی که با مشکلات مواجه شده و باید انتخابهای سختی را انجام دهند، نمیدانند که دیدگاههایشان تا چقدر در تصمیمگیریها تأثیرگذار هستند.
فرانکل، هرگز به خوانندگانی که در پی یافتن پاسخهایی برای معضلات زندگی هستند، توصیه نمیکند، چه باید بکنند. بلکه فقط علت انجام کارها را توضیح میدهد.
او پساز آزادی دریافت که بهکلی تنها شدهاست. همسرش که در زمان اسارت باردار بود بدلیل بیماری یا شاید گرسنگی در اردوگاه کار اجباری فوت کرده بود. والدین و برادرش نیز بهطرز غمانگیزی در اردوگاه کار اجباری مرده بودند. او برای فائق آمدن بر غم از دست دادن عزیزان و البته افسردگی غیرقابل اجتناب ناشی از آن در وین ماند و شروع به طبابت کرد. این نیز یکی دیگر از انتخابهای عجیب او بود. اما بسیاری از پزشکان اطریش نیز همین کار را کردند.
چندین عامل گوناگون، بر این انتخاب تأثیرگذار بودند، از جمله اینکه فرانکل تعلق خاطر عجیبی به وین داشت. بیماران او نیز نیاز مبرمی به کمکهای بیدریغ او داشتند. مخصوصاً در دوران پساز جنگ که وضعیت آنها، بدتر نیز شده بود. فرانکل یکی از افرادی بود که بهشدت به مصالحه اعتقاد داشت، نه انتقام، او بارها و بارها تکرار کرده بود، هرگز رفتارهای زشت و بدی که در حق من روا کردند را فراموش نخواهم کرد، اما مایل نیستم، تا آخر عمر آنها را با خود حمل کنم.
او ایده و احساس گناه جمعی را نیز باور داشت. فرانکل بهخوبی میدانست که همکاران یا همسایگان او در وین در دستگیری و اسارت او و خانوادهاش نقش داشتهاند، اما سعی کرد، رفتار آنها را فراموش کند و هرگز هیچیک را برای عدم همکاری با نیروی مقاومت یا عدم مرگ قهرمانانه در جنگ برای وطن، سرزنش نکرد. در عوض او معتقد بود که حتی یک افسر نازی یا یک جانی ناامید نیز نیازمند کمک است، تا بداند او بهتنهایی مسئول انتخابهای غلط خودش است.
او پساز بازگشت به وین خود را وقف کار کرد. در سال 1946 توانست، کتاب خود را که در حین دستگیری نابود شده بود، دوباره تکمیل و برای چاپ آماده کند. سپس در همان سال کتاب انسان در جستجوی معنا را، فقط در مدت نه روز نوشت. او امیدوار بود، نوشتههایش به دیگران کمک کنند، تا آنها نیز بتوانند بر اختلالاتی همچون، بیگانگی از خویشتن یا پوچگرایی یا تهی شدن درون، فائق آیند. شاید فرانکل با این کارها، قصد داشت، معنای زندگی خویشتن را نیز احیا کند.
او دو سال بعد با زنی ازدواج کرد که همچون همسر اولش پرستار بود، اما برخلاف همسر اول فرانکل، یهودی نبود، بلکه کاتولیک بود. شاید این انتخاب، فقط یک تصادف ساده باشد، اما بهنظر من این ازدواج برخاسته از دیدگاه آزاد ویکتور فرانکل، نسبت به مذهب بود. چون او هر فرد را براساس وضعیت خودش و جدا از عقاید مذهبی ارزشیابی میکرد. او بهشدت به ارزش و شأن انسان معتقد بود. اگرچه احترام زیادی برای فروید و آدلر، قائل بود، اما با برخی از نظریه های فلسفی و روانشناسی آنها مخالف بود. او رابطه خوبی با فیلسوفانی همچون مارتین هایدگر داشت، اما گابریل گارسیا مارکز نویسنده و فیلسوف کاتولیک را نیز ستایش میکرد. فرانکل در جایگاه یک روانپزشک، هرگز با باورهای مذهبی کارکنانش برخورد نمیکرد و تا حدی میتوان ادعا کرد که آنها را نادیده میگرفت. او معتقد بود که وظیفه اصلی روانپزشکی درمان روان است و مذهب نیز برای رستگاری انسان آمدهاست.
او به مدت بیست و پنج سال، ریاست دپارتمان عصبشناسی بیمارستان پلیکلینیک وین را برعهده داشت و بیشاز سی کتاب برای خوانندگان عادی و متخصص نوشت. او در سرتاسر جهان و همه قارهها از جمله اروپا، آمریکا و استرالیا، آسیا و آفریقا سخنرانی کرد. او دکترای افتخاری را از دانشگاههای هاروارد، استنفورد و دانشگاه پیتسبورگ دریافت کرد، همچنین مدرک افتخاری خود را در رشته لوگو تراپی از دانشگاه بینالمللی سندیهگو در ایالاتمتحده دریافت نمود. او با فلاسفه و رهبران متعددی دیدار کردهاست، از جمله پاپ، او با دانشجویان فلاسفه و خوانندگان کتابهایش دیدار میکرد و از گفتگو با آنها لذت میبرد. فرانکل حتی در سن نود سالگی هم، با کسانی که به دیدارش میآمدند ،گفتوگو میکرد و شخصاً پاسخ نامههای رسیده را مینوشت. بیست و نه دانشگاه جهان مدرک افتخاری خود را به او تقدیم کردهاند. انجمن روانپزشکان آمریکا نیز جایزهای ارزشمند، به وی تقدیم کردهاست.
اعتبار اصلی فرانکل، بدلیل معرفی لوگو تراپی به عنوان یک تکنیک در روانپزشکی است که در آن از تحلیلهای درونی بیمار برای حل مشکلات احساسی او استفاده میشود. او الهامبخش درمانگران متعددی بودهاست. او همیشه به دانشجویان توصیه میکرد، فقط به گذشته و وضعیت یا مشکلات فعلی بیمار توجه نکنید، بلکه باید فراتر از آنها نگاه کنید، تا برای ساختن آیندهای بهتر به بیمار خود کمک نمایید. به جرأت میتوان گفت که تا کنون چندین نسل از روانشناسان و درمانگر ها، از کتابها و دیدگاههای او الهام گرفتهاند.
او همیشه دیگران را تشویق میکرد، از تحلیلهای حقیقی، بهجای دکترینهای رسمی و آکادمیک استفاده کنند. او معتقد بود، که درمانگر باید بر نیازهای خاص هر بیمار متمرکز شود، نه اینکه فقط به تئوریهای مجازی، متوسل شوند. علیرغم برنامه فشرده کاری، فرانکل بهدنبال علایق همیشگی خود، یعنی یادگیری پرواز و کوهنوردی نیز بود. او به طنز میگفت، برخلاف فروید و آدلر که بر روانشناسی عمیق تأکید دارند و همواره به گذشته افراد و ذهن ناخودآگاه و خواستههایش توجه دارند، من به روانشناسی مرتفع معتقدم که بر آینده افراد و تصمیمگیریهای آگاهانه و عملکردهایش تأکید دارد. رویکرد او در رواندرمانی بر اهمیت کمک به مردم، جهت رسیدن به بالاترین مفاهیم در زندگی توجه داشت.
او خیلی بر تلاشهای مثبت در تکنیکها و پذیرش محدودیتهایی تأکید داشت که منجر به تصمیمگیریهای عاقلانه میشوند. هدف او تشویق کردن مردم به درک ظرفیتهایشان بود، تا بتوانند به اهداف بلندی که دارند، دست یابند.
او با نگارش کتابهایش به سایرین هشدار داد: جهان در وضعیت بسیار ناگواری به سر میبرد و اگر انسانها اقدامی نکنند و دست از تلاش بردارند، هر چیزی ممکن است، بدتر از قبل گردد و هر یک از ما باید بهترین عملکرد خود را نشان دهیم.
زمانی از فرانکل درخواست شد که معنای زندگی خود را در یک جمله بیان کند، او پاسخ را بر روی یک تکه کاغذ نوشت و از شاگردانش خواست، آن را حدس بزنند، مدتی سکوت برقرار شد و ناگهان پاسخ یکی از دانشجویان فرانکل را غافلگیر کرد.
معنای زندگی شما کمک کردن به دیگران است تا معنای زندگی خود را بیابند. فرانکل گفت: دقیقاً این همان واژگانی است که من بر روی کاغذ نوشتهام.
لطفا برای جلوگیری از قطع درختان، به جز موارد بسیار ضروری، ازچاپ روی کاغذ، خودداری فرمایید.
غنی سازی برای کار آفرینی و مدیریت با استفاده از فناوری اطلاعات و ارتباطات
enriching Management & Entrepreneurship by Information and Communications Technology