وبلاگ#مهرزادwww.eMZed.ir

کتاب نبرد قدرت در ایران، اثر تحقیقی محمد سمیعی،

 

*با سلام و درود به مهمانان عزیز و کاربران گرامی وبلاگ#مهرزاد، ضمن عرض ادب و احترام، این صفحه به منظور اطلاع رسانی و برای نشر آگاهی و غنی سازی می باشد، خواهشمند است، هر گونه پیشنهاد یا انتقاد را به مدیر سایت بفرمایید. کار ما، با لبخند شما، کامل تر می گردد. 

  


 
فهرست کتاب،

 

فصل اول: شاه در خواب 
فصل دوم: آرایش سیاسی در فراز و فرود صفویان 
فصل سوم: نیروهای سیاسی در دوران متلاطم قاجار 
فصل چهارم: نبرد قدرت در انقلاب مشروطه 
فصل پنجم: رؤیای تجدد در کابوس دیکتاتوری 
فصل ششم: نفسی تازه در فضای سیاسی ایران 
فصل هفتم: نبرد قدرت در نهضت ملی ایران 
فصل هشتم: صف‌آرایی نیروهای سیاسی برای انقلاب 
فصل نهم: نبرد قدرت در انقلاب اسلامی ایران

 


چرا و چگونه روحانیت برنده شد؟
واقعاً چرا روحانیت در میان همۀ جناح‌های سیاسی دیگر برنده شد؟ 


چرا جامعۀ ایرانی راهی بر خلاف موج غالب جهانی پیش گرفت؟ 


چرا از میان همۀ مخالفان رژیم پهلوی که در میان آنان سیاست‌مداران کارکشته متخصصان برجسته و مبارزان با صداقت وطن ‌پرست از چپ و راست بود، مردم ایران، به اختیار خود، با اجتماعی کم‌نظیر، روحانیان و نظام پیشنهادی آنان را برگزیدند؟ 


چشم‌انداز این نبرد قدرت در پرده‌های دیگر تاریخ این سرزمین به چه سویی خواهد رفت؟ 


این‌ها همان سؤال‌هایی است که این کتاب برای پاسخ به آن‌ها نوشته شده است.


جهان در حالی پا به سدۀ بیستم گذاشت که سخت درگیر دین‌زدایی از همۀ عرصه‌ها بود. 


نگاه پوزیتیویستی، اثبات‌گرایانه، که در اروپا بر علوم طبیعی و انسانی چیره شده و ذهن بشر را به کلی تسخیر کرده بود، تلاش می‌کرد که هرچیز ماورایی را انکار و با اصالت دادن به حواس پنج‌گانه، فکر و ذکر بشر را محدود به چارچوب طبیعت مادی کند. 


دراین راه توفیقات مهمی هم به دست آمد. با پیشرفت علوم طبیعی، بیماری‌ها یکی پس از دیگری درمان می‌شد و در پی توسعۀ صنعتی، فناوری‌های نوین، هر ناممکنی را ممکن می‌ساخت. دانشمندان، سرمست از این دستاوردها، می‌خواستند با این کلیات طلایی همۀ مشکلات و مسائل اجتماعی و سیاسی را نیز حل کنند و در این میدان با سرعت به پیش می‌تاختند. 


گویی بشر اکسیری را که در تمام طول تاریخ به دنبالش بوده، یافته و پس از سپری شدن دوران رنج‌ها و مرارت‌هایی که زیر بار کلیسا تحمل کرده بود، اینک کلیات طلایی حل همۀ مشکلات را به دست آورده و نفس راحتی می‌کشید. 


سنگرهای ایمان دینی را یکی پس از دیگری فتح می‌کرد و رفته رفته دین به اثبات خرافات سپرده می‌شد.


در آن زمان، تمدن غرب، تفوق و برتری خود را در همۀ میدان‌ها بر دیگر تمدن‌ها به اثبات رسانیده بود. 
تمدن‌های باستانی و ریشه‌دار هند و چین، دوران طلایی خود را پشت سر گذاشته و دیگر مستعمره‌ای بیش نبودند.


 امپراطوری‌های ایران و عثمانی که تا دو سده پیش از آن، بانگ انا الرجل سر می‌دادند، در جنگ‌های خانمان‌براندازی که با روسیه و انگلیس و فرانسه و دیگر قدرت‌های غربی داشتند، این حقیقت تلخ را به نیکی دریافته بودند که دیگر دوران آنان به سر آمده است. 


بسیاری از کشورهای آفریقایی و شرق دور هم در آن زمان مستعمرات دولت‌های غربی بودند و البته از اول هم استقلالی نداشتند. 


تمدن غرب و روسیه در سال‌های نخستین سدة بیستم بر %۱۸ از کل پهنة کرۀ خاکی مسلط بودند، %۱۶ تولید صنعتی دنیا و %۸۹.۵ جمعیت جهان را داشتند، %۶۲ از نیروی نظامی جهان را در اختیار داشتند. 


پس هیچ جای شکی برای جوامع دیگر باقی نمی‌ماند که در دنیای نوین، غرب، قدرت برتر است و تنها راه پیش روی آنان این است که به رمز موفقیت آن تمدن توجه کنند و چون شاگردی سر به راه، از آن درس بگیرند و برای نیل به پیشرفت، درست یا جای پای آن گذارند.


یکی از راه‌های فائق آمدن بر فاصلۀ پیش آمده بین تمدن‌ها، اعزام کارآموز و دانشجو به غرب بود. 
به این ترتیب نو جوانان و جوانان زیادی از کشورهای مختلف به عنوان جویندگان علم و فناوری عازم کشورهای اروپایی شدند. 


مأموریت این افراد این بود که با دانش و فناوری آن دیار آشنا شوند و پس از بازگشت، به کشور خود کمک کنند تا بتوانند همان مسیر پیشرفت و توسعه‌ای را بپیمایند که غرب پیموده است. 


پس از اندی، این گروه از فرنگ برگشته که هرکدام چند صباحی در مدرسه یا دانشگاهی در پاریس و لندن و برلین و ... به تحصیل پرداخته بودند، گروه جدیدی را تشکیل دادند و به نام‌هایی چون آنتیلکتوئل، مست فرنگ، متجدّد، تجدّدخواه، منوّالفکر و یا به تعبیر امروزی‌تر روشنفکر، به تحلیل و نظریه‌ پردازی از رمز پیشرفت غرب و پسرفت شرق پرداختند. 


البته کار اینان بیشتر ترجمه بود و طبعاً نظریات و تحلیل‌های غربیان را در فضای بومی منتشر می‌کردند. یکی از این نظریات که به وسعت منتشر می‌شد، سکولاریسم بود که جدا شدن از ایمان دینی و پناه‌ گرفتن در سایۀ عقلانیت ابزاری نوین را به‌عنوان رمز طلایی پیشرفت معرفی می‌کرد. 


این افکار از اواخر دوران ناصرالدین شاه در ایران طنین انداخت و در زمان مشروطه با بهره‌گیری از آزادی قلم و بیانی که برای مطبوعات نه چندان حرفه‌ای آن دوران به وجود آمده بود، به اوج خود رسید. 


همه جا بانگ لزوم نوسازی با صدایی بلند شنیده می‌شد.


در ایران و ترکیه، به ترتیب رضاشاه پهلوی و مصطفی کمال آتاتورک، قهرمانان جریان نوسازی شدند. هر دو به معنی واقعی کلمه دیکتاتور بودند و اعتقادی به دموکراسی و مردم‌سالاری نداشتند.


در عین حال، هر دو، سهمی انکارناپذیر در تحولات عظیم تاریخی در ایران و ترکیه داشتند. 


در کنار جاده و راه آهن و دادگستری و مدرسه و دانشگاه که مظاهر تقریباً مادی نوگرایی به‌شمار می‌آمد، جنبه‌های فرهنگی مانند لباس و پوشش و خط و زبان و سبک زندگی مردم نیز مورد توجه این رهبران بود و یکی از مهم‌ترین نکات کلیدی در چشم انداز آنان، البته در راستای تلاش‌های روشنفکران در تفسیر نوگرایی، دین‌زدایی در حد امکان بود.


در ترکیه، به عنوان مثال، نمی‌شد که جلو پخش اذان گرفته شود، ولی می‌شد که اذان به زبان عربی نباشد و تا سال‌ها از مدارس ترکیه اذان به زبان ترکی پخش می‌شد. 


یا مثلاً نمی‌شد که ارتباط فرهنگی مردم را به‌سادگی با پیشینه اسلامی‌شان قطع کرد. 
ولی می‌شد که با تغییر خط رسمی کشور از خط عربی به لاتین، پیوند فرهنگی نسل‌های بعدی را با منابع گذشته‌شان قطع کرد. 


در ایران نیز نمی‌شد که روحانیت را به طور کلی از صحنه به در کرد، ولی می‌شد که آن را محدود کرد و مثلاً صدور مجوز پوشیدن لباس روحانیت را در اختیار دولت گذاشت.


البته با این توجه که این لباس نباید مورد سوء استفاده قرار گیرد و تشخیص موارد حسن استفاده از سوء استفاده در اختیار دولت سکولار قرار می‌گرفت.


راهی که رضاشاه در آن قدم گذاشته بود، کمابیش توسط محمدرضاشاه پهلوی ادامه یافت و در دهۀ پایانی حکومت او، یعنی دهۀ پنجاه شمسی، ایران بدون اغراق، مدرن‌ترین، مرفه‌ترین و پیشرفته‌ترین کشور منطقه بود.


به برکت درآمد سرشار نفتی که در اوایل دهۀ ۱۳۵۰ چند برابر شد، تولید ناخالص داخلی و درآمد سرانۀ ایرانیان به‌شدت افزایش یافت و شاخص‌های اقتصادی، رشد‌های خارق‌العاده را نشان می‌داد.


ارتش افسانه ای شاهنشاهی ایران، نه تنها تبدیل به قدرتمندترین و مجهزترین ارتش منطقه شده بود، بلکه پنجمین نیروی بزرگ نظامی جهان نیز بود. 


در برتر گسترش شهرنشینی، برنامه تحصیلات رایگان و توسعۀ دانشگاه‌ها و نشریات و کتاب‌های زیادی که منتشر می‌شد، در کنار شبکه‌های رادیو و تلویزیون دولتی و جلوه‌های هنر و سینما، فضای کشور در مجموع به فضایی نوگرا و غربی تبدیل شده بود. 

در این فضا، روحانیت به عنوان ارتجاع سیاه، مظهر عقب‌ماندگی و واپس‌گرایی معرفی می‌شد. 


ادبیات رسمی و رسانه‌ها با تمام توان، افکار عمومی را بر ضد ارزش‌های دینی و روحانیان می‌شوراندند و القابایی مانند ملای مفت خور تن پرور و روضه‌خوان کلاش و ... نقل مجالس و محافل و رسانه‌های رسمی و غیر رسمی بود.


ولی ناگهان همه چیز زیر و رو شد.


انقلاب اسلامی چون توفانی سرکش در مدت کوتاهی کشور را درنوردید و همان فرزندان ایران نوگرا و مدرن که شب و روز در میان‌شان شاه‌دوستی و غرب‌گرایی ترویج شده بود، بساط سلطنت شاهنشاهی را برای همیشه برچیدند و از میان همۀ نیروهای سیاسی ایران، از چپ گرفته تا روشنفکران ایران، به نفع همان قدرت بر شانۀ روحانیت نشست.


اما چرا و چگونه؟ چه منطقی بر اذهان ایرانیان حاکم بود و چه شد که با پشت‌کردن به همۀ مظاهر نوگرایی، جمهوری اسلامی را ترجیح دادند؟ 


این واقعیتی غیر قابل انکار است که انقلاب ایران یک حرکت مردمی از پایین به بالا بوده و توده‌های مردم و به‌ویژه نسل جوانی که الفبای فکری خود را در دهه‌های سی و چهل شمسی در نظام‌های آموزشی مدرن آموخته بودند، به سراغ یک حکومت اسلامی به رهبری روحانیت رفتند.


نه کودتایی و نه قدرت مافوقی حکومت روحانیان را بر مردم ایران‌زمین تحمیل نکرد. 


ممکن است گفته شود که جمهوری اسلامی ایران، حکومت اسلام است و نه الزاماً حکومت روحانیت، بنابراین آن چیزی که پس از انقلاب برنده شد، اسلام بود و نه روحانیت، ولی باید توجه داشت که واژۀ اسلام به تنهایی دارای ابهام زیادی است و در تاریخ از حکومت‌های ستمگر بنی‌امیه و بنی‌عباس که خود را جانشینان پیامبر (ص) و نمایندۀ اسلام می‌دانستند گرفته، تا خوارج و حرمایان، تا صفویه و قاجاریان و حتی شاهنشاهی پهلوی و بالاخره تا آل سعود و القاعده و داعش، همگی خود را نمایندۀ اسلام و سایه خداوند روی زمین می‌دانستند و می‌دانند.


ولی آن چیزی که پس از انقلاب اسلامی ایران پذیرفته شد و سپس در قانون اساسی به تصویب رسید، اسلام طبق تفسیر و قرائت روحانیت شیعه و ذیل رهبری آن بود.


از این رو در نظام جدید پس از انقلاب، ولایت مطلقۀ فقیه، مجلس خبرگان رهبری، فقهای شورای نگهبان قانون اساسی، مجتهد رئیس قوۀ قضائیه، مراجع تقلید و فقه معتبر قوام‌دهندگان کلیدی قانون اساسی مقرّر می‌دارد: 


قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارت‌اند از، قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه که زیر نظر ولایت مطلقۀ امر و امامت امت، بر طبق اصول آینده این قانون اعمال می‌گردند.


پس می‌توان گفت که نبرد قدرت در جریان انقلاب به نفع روحانیت و قرائت خاص آنان از اسلام به پایان یافت.


مهدی بازرگان، نخست‌وزیر دولت موقت و یکی از رقبای اصلی روحانیت در نبرد قدرت، در تحلیل خود از انقلاب اسلامی به روشنی اذعان دارد که برندۀ مسابقه و فاتح اصلی انقلاب بدون تردید روحانیت ایران می‌باشد.


اما هیچ یک از نیروهای سیاسی در ایران در سال ۱۳۵۷ به یک باره در آن سؤال متولد نشده بودند. 


وقایع آن سال بر اساس پیشینه‌های تاریخی این مرز و بوم شکل گرفته و برای تحلیل آن وقایع، ناگزیریم که سال‌ها به عقب باز گردیم و ببینیم که تعاملات قدرت در ایران از دوران صفویان و قاجاریان و پیش از انقلاب مشروطه تا به انقلاب اسلامی ایران چگونه بوده و هر یک از نیروهای سیاسی چگونه فراز و فرودهای تاریخی را پیموده و در عمل، امتحان خود را چگونه پس داده بودند.


جمهوری اسلامی را می‌توان نسخۀ جدیدی از مشروطۀ مشروعه شیخ فضل ‌الله نوری دانست. 


اگر در انقلاب مشروطه این طرح شکست خورد و به دلایل مختلف، شخصی که این فکر را رهبری می‌کرد، در یکی از تاریک‌ترین پرده‌های تعامل قدرت در این سرزمین، مظلومانه بر سر دار رفت.


پس از حدود هفتاد سال و پس از شکست نیروهای رقیب، مجدداً همان طرح یا جامعه‌ای نو سر برآورد و این بار به پیروزی شایانی دست یافت.


نکته آن‌که شکست این طرح در یک جامعۀ به‌شدت سنتی و مذهبی بود و پیروزی آن در یک جامعۀ نوگرا و دین‌زدایی شده!


پیش از این، کتاب‌ها و مقالات بسیاری در مورد انقلاب اسلامی ایران منتشر شده و هرکدام در کنار تحلیل‌های سیاسی، اجتماعی و تاریخی تلاش کرده که در بستر تحلیل رویداد انقلاب، به سؤال‌های اصلی این کتاب، به طور ضمنی پاسخ دهد. 


ولی به نظر این نویسنده تاکنون تحلیل جامعی که ابعاد مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نیروهای سیاسی مختلف در ایران و رمز تفوق روحانیت را در جریان نبرد قدرت بر رسیده باشد، در دسترس نبوده است.


البته منابع ارزشمندی در داخل و خارج ایران در زمینه‌های مرتبط منتشر شده است که تلاش شده از آن‌ها بهره ‌گیری شود.


لازم است از همین ابتدا تأکید شود که این پژوهش بر آن است که به یک تحلیل علمی بپردازد، فارغ از نزاع‌های ارزشی و ایدئولوژیک و این که چه کسی حق و چه کسی ناحق است. 


هدف ما این است که در تحلیل خود، بینیم که در میان نیروها و بازیگران سیاسی ایران، که همگی بر اساس خود و اندیشه گام برمی دارند، چرا و چگونه روحانیت گوی سبقت را ربود. 


در این کتاب ما قضاوتی در مورد حقانیت هیچ گروهی نمی‌کنیم و بنای تحلیل خود را بر اساس هیچ نوع جبر تاریخی، چه از نوع مارکسیستی و طبقاتی آن و چه از نوع لیبرالیستی و تئوری پایان تاریخ و چه از نوع اسلامی و غلبه مستضعفان بر مستکبران نخواهیم گذاشت.


اصولاً این کتاب بیشتر به تحلیل معادلات قدرت، میان نیروهای سیاسی مهم می‌پردازد و بدون داشتن پیش‌فرضی در مورد مسیر تاریخ و جبر تاریخ، فارغ از حقّاییت داشتن یا نداشتن یک گروه یا یک جناح، می‌خواهد ببیند که نیروهای سیاسی رقیب، در نبرد قدرت چه وضعیتی داشته‌اند.


به دیگر بیان، طرفهای رقیب، در نبرد قدرت چه وضعیتی داشته‌اند؟
طرف‌های برنده از کدام نقاط قوت برخوردار بودند که پیروز شدند؟


و در مقابل، طرف‌های بازنده از چه ضعف‌هایی برخوردار بودند که به رغم همۀ امکاناتی که در اختیارشان بود و برتری‌هایی که داشتند و تجربیات فراوانشان، از رقیب عقب افتادند و میدان را واگذار کردند؟


این پژوهش به روش‌های تقلیل‌گرایانۀ تحلیل تاریخی و اجتماعی که متأسفانه در ادبیات تاریخی و سیاسی به‌ویژه در نوشته‌های ژورنالیستی به‌کار می‌رود، هیچ اعتمادی ندارد. 


برخی می‌خواهند با الهام از شخصیت دائی جان ناپلون که آنچه را در این مرز و بوم اتفاق افتاده و می‌افتد به انگلیس و پس از آن، امریکا نسبت دهند.


در مقابل این طرز فکر، این پژوهش، دولت‌های خارجی در ایران را فقط یکی از نیروهای مؤثر در عرصۀ سیاست ایران می‌داند و تلاش دارد به‌جای کلی‌یابی، با دقت به مطالعۀ همۀ نیروهای سیاسی بپردازد و آن‌گاه بر اساس همۀ قرائن و شواهد، تحلیل خود را در مورد چگونگی تعامل این نیروها و برآیند آن‌ها ارائه دهد.


این‌که با یک برچسب فراماسون‌بودن یا نبودن بازیگران تاریخ معاصر، بتوان تمام حقیقت و که مسائل تاریخی را به دست آورد و توضیح داد، فرسنگ‌ها با واقعیت جامعه و تاریخ فاصله دارد.


با این‌که بتوان، کل جریان نهضت مشروطه را با یک برچسب ازلی بودن یا نبودن دست‌اندرکاران آن نهضت تبیین کرد، خیال خاصی بیش نیست.


واقعیت اجتماعی بسیار پیچیده‌تر از این ساده‌انگاری‌های مهندسی شده است. فارغ از این‌که بسیاری از این دست برچسب‌ها بیشتر زاییدۀ توهم است یا بیشتر متکی بر اسنادی مشکوک است تا این‌که بر مدارک محکمه‌ پسند تاریخی استوار باشد.


معمولاً در این دست تحلیل‌های تقلیل‌گرایانه، وقتی قافیه به تنگ می‌آید، تحلیل‌ها به ادبیات مضحکی تبدیل می‌شود و نوشته‌ها رنگ رمان و خیال‌پردازی به خود می‌گیرد.


روشی که این کتاب ترجیح داده و در پیش گرفته، مبتنی بر تحلیل رفتار نیروها و بازیگران سیاسی بر اساس تحلیل موقعیت است.

در این روش، تمام کنش‌گران به عنوان کنش‌گران عاقل و حساب‌گر محسوب می‌شوند و تلاش می‌شود که منطق تصمیم‌سازی آنان مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد.


به‌جای اتهام زدن به یک بازی‌گر سیاسی و یا یک نیروی سیاسی، باید دید که عواملی که در تصمیم‌گیری او مداخله داشته، چگونه و چرا او را به آن مسیری که در پیش گرفته، رهنمون شده است.


این روش یک تحلیل واقع‌گرایانه است و با توجه به این که مبتنی بر مستندات و وضعیت‌های عینی است، همواره امکان نقد و بررسی بیشتر را برای محققان بعدی فراهم می‌آورد.


نخستین فصل کتاب با عنوان شاه در خواب، نگاهی به سال‌های پایانی سلامت محمدرضاشاه می‌اندازد.


آنچه در آن سال‌ها اتفاق افتاد، به عنوان پیشینه‌ای تاریخی و توصیفی برای مباحث بعدی کتاب، مرور می‌شود.

مطالب این فصل تا آستانۀ وزیدن توفان انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۹ ادامه پیدا می‌کند.


در قسمت پایانی این فصل، مباحث نظری که چارچوب تحلیلی کتاب را می‌سازد، مورد کنگاش قرار می‌گیرد.


در آن‌جا با بررسی نظریات چند تن از نظر به‌پردازان بزرگ، روش و چارچوب این پژوهش با کمی تفصیل و به زبان ساده، تبیین و به نظریات مقبول علمی هستند می‌شود.


دومین فصل کتاب، با عنوان آرایش سیاسی در فراز و فروه صفویان، به بررسی نیروهای سیاسی مهم و تأثیرگذار در عصر صفوی می‌پردازد.

صفویان در شکل‌گیری ایران مدون، آن‌قدر اهمیت دارند که در تحلیل تاریخ سیاسی ایران معاصر، هرگز نمی‌توان آورده‌های فرهنگی و اجتماعی آنان را نادیده گرفت.


آنان را باید معماران اصلی ایران کنونی و مهم‌ترین شکل‌دهندگان هویت ایرانی پس از اسلام دانست.


بنابراین لازم است منطقی که آنان را به قدرت رساند و به موقعیت بی‌نظر آن‌ها و سپس فروپاشی‌شان انجامید، به دقت مورد بررسی قرار گیرد.


آنچه از همه برای این پژوهش مهم‌تر است، میراث صفویان در شکل‌گرفتن نیروهای سیاسی ایران است.


همان نیروهایی که پس از صفویان نیز در تاریخ این مرز و بوم امتداد یافتند.


در فصل سوم، با عنوان نیروهای سیاسی در دوران متلاطم قاجاریه، امتداد نیروهای موجود در عصر صفویان را مورد بررسی قرار می‌دهیم و همچنین به تحلیل نیروهای سیاسی تازه ‌واردی می‌پردازیم که با تحولات مهمی که در آن دوران شکل گرفت به نیروهای قبلی اضافه شدند.


دوران قاجار تاریخ بسیار پرتلاطمی دارد.
در آن دوران بود که مدونیه از دو راه وارد ایران شد:


یکی از طریق سیلی محکمی که دولت قدرتمند روسیه طی دو جنگ طولانی و خاتمان برانداز بر گونۀ این سرزمین نواخت و آن را از خواب گران بیدار کرد.


دیگر از طریق وسایل ارتباطی نوین مانند صنعت چاپ و تلگراف که افکار نوین را چون سیلی بنیان‌کن بر نظام فکری سنتی ایران فرو ریخت.


ورود مدونیه توازن میان نیروهای سیاسی را برهم زد و انقلاب مشروطه را به وجود آورد.

موضوع چهارمین فصل، بررسی و تحلیل نبرد قدرت در انقلاب مشروطه است.


در آن فصل داستان مشروطه در چهار پرده:

انقلاب، مجلس اول، استبداد صغیر و فتح تهران مرور می‌شود و در هـر یـک از ایـن پـرده‌هـا وضـعیت نیروهـای سیاسـی و نـوع جناح‌بندی میان آن‌ها تحلیل می‌گردد.


نقاط قوت و نقاط ضعف نیروهای سیاسی در هریـک از این پرده‌ها و برندگان و بازندگان نهایی انقلاب مشروطه از میان نیروهای سیاسی درگیـر، مورد بررسی قرار می‌گیرند. 


مهم‌تـرین بازنـدۀ مشـروطه روحانیـت بـود.


عوامـل شکسـت روحانیـت در انقلاب مشروطه بسیار مهم است، زیرا باید بینیم که روحانیـت در دوره‌هـای بعدی تاریخ معاصر چگونه توانست نقاط ضعف خود را جبران کند و از تجربۀ شکست در مشروطه پند آموزد.


تنها شش دهه زمان لازم بود که این نیروی سیاسی شکست خورده کـه در دوران رضاشاه تقریباً متلاشی شد، توان خود را بازیابد و این‌بار، با کوله ‌بـاری از تجربـه وارد کارزار میدان سیاست شود.


پنجمین فصل با عنوان رؤیای تجدد در کابوس دیکتاتوری، تغییر و تحولات دوران رضاشاه را مورد بررسی قرار می‌دهد.


در آن دوران، از یک طرف، طرح‌هـای نوسـازی در ایران جهشی فوق‌العاده یافت و کشور صاحب دولتی مـدرن شـد و در سـایۀ تشـکیل یـک ارتش ملی، یکپارچگی خود را که تقریباً از دست داده بود، مجدداً بازیافـت.


ولـی از طـرف دیگر، مردمی که همۀ این پیشرفت‌ها را به چشم می‌دیدند، زیر چکمه‌هـای یـک دیکتاتـور نظامی قلدر، از آن دوران خاطرات بسیار تلخی داشتند، به‌طوری که در مطبوعات نسبتاً آزاد و نیز در مذاکرات مجلس شورای ملی، اظهار تنفر از دوران رضاشاه موج می‌زد.


در پی انجام طرح‌های گسـتردۀ نوسـازی، در ایـن دوره نیروهـای سیاسـی شاهد تغییر و تحولات مهمی بودند که در این فصل مـورد بررسـی قـرار مـی‌گیـرد.


دوران رضاشاه در حالی به پایان رسید که کشور ایران تحت اشغال بیگانگان قـرار داشـت و شـاید اوضاع آن به‌همان اندازۀ زمان پیش از کودتای سوم اسفند و یا حتی بیشتر، وخیم بود.


ششمین فصل با عنوان نفسـی تازه در فضای سیاسی ایران، اوضاع سیاسی ایـران را در بر می‌گیرد.


در پی خلاص‌شدن از زیر چکمـه‌هـای دیکتاتـور، نفسـی تـازه در دهۀ 1320 داخل رگ‌های سیاست ایران دمیده شد و فضای سیاسی تا اندازه‌ای باز شد.


در عین حال، بـر اثـر نوسازی‌هایی که انجام شده بود، ترکیب نیروهای سیاسی ایران متنوع‌تر شده و به آن ترکیبی که در دوران انقلاب اسلامی به خود گرفت، نزدیک‌تر مـی‌شـد.


ایـن دوره از تـاریخ ایـران بسیار پرتنش و ناآرام بود.


در ابتدا کـل کشـور تحـت اشـغال قـرار داشـت و مـردم، دوران سختی را پشت سر گذاشتند که برای آنان تورّمی بی‌سابقه و کمبود خواربار و هرم‌ومرح و نالشی را به ارمغان آورده بود.


سپس تهدید تجزیه دو استان زرخیر آذربایجان و کردستان، سایه افکند. حتی پس از رفع اشغال و حفظ یکپیارچگی کشور، فضای سیاسی بسیار پر تلاطم بود.


تحرکات وسیع حزب توده شامل اعتصابات و تظاهرات، مذاکرات و مناقشات جنجالی در مورد امتیاز نفت جنوب و شمال و ترورهای پی در پی شخصیت های سیاسی، فضا را به صورت فزاینده ای پرتنش می‌ساخت.


هفتمین فصل با عنوان نبرد قدرت در نهضت ملی‌شدن صنعت نفت، به مطالعات نبرد قدرت در یکی از مهمترین پرده های تاریخ معاصر ایران می پردازد.


و علل شکست محمد مصدق، قهرمان ملی این پرده را مورد تحلیل قرار می‌دهد.


وقتی مصدق با هدف اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت و آزاد کردن نفت از یوغ استعمار انگلستان، در مسیر نخست وزیری قرار گرفت، با توجه به نفوذ جهانی انگلستان و البته میزان بالای نفوذ آن کشور در نهادهای قدرت ایران، کار بسیار دشواری پیش رو داشت.


مصدق نهایت تلاش خود را کرد و به صورت مقطعی موفّقیت هایی را به دست آورد، ولی درنهایت، نبرد قدرت را در مقابل استعمار و استبداد باخت.


شکست مصدق درسهای مهمی به مخالفان سلطنت پهلوی داد و آنان بعدها در جریان انقلاب اسلامی ایران از آن درسها به خوبی بهره گرفتند.


هشتمین فصل با عنوان صف‌آرایی نیروهای سیاسی برای انقالب به مطالعۀ دوره‌ای می‌پردازد که صف‌بندی نیروهای سیاسی تغییرات زیادی را به‌خود دید و در نتیجه، فضای سیاسی و اجتماعی کشور، آمادة انقلاب شد.


در این فصل، نیروهای سیاسی در ایران در سه گروه نخبگان، توده‌ها و دولت‌های خارجی مورد مطالعه و ارزیابی قرار می‌گیرند.


از میان نخبگان، جناح شاه و نیروهای سیاسی طرف‌دار او به اوج قدرت خود رسیدند، ولی عملکرد نادرست آنان باعث شد که ناگهان از اوج به حضیض فرود  آیند.


اما نیروی سیاسی روحانیت با مرجعیت‌ یافتن امام خمینی گام‌های استواری به ‌سمت نقش‌آفرینی سیاسی برداشت و در نهایت، رهبری انقالب را به‌دست گرفت.


روشنفکران و چپ‌گرایان نیز در این دوره، با فراز و فرودهای زیادی روبرو شدند و در نهایت، در نبرد قدرت، به حاشیه رانده شدند.


توده‌ها نیز که در این دوره، به‌ویژه در دهۀ پنجاه شمسی، از نظر اقتصادی و اجتماعی دچار تحولات زیادی شده بودند، به‌تدریج از رژیم شاه فاصله گرفتند و به سوی مخالفان، به‌ویژه روحانیت، گرایش پیدا کردند.


دولت‌های خارجی، به‌ویژه ایالات متحده و انگلیس، نیز در این دوره، نقش مهمی در تحولات ایران ایفا کردند که در این فصل مورد بررسی قرار می‌گیرد.


نهمین فصل با عنوان نبرد قدرت در انقلاب اسلامی ایران به مطالعه نهایی پرده از نبرد قدرت در تاریخ معاصر ایران می‌پردازد.


در این فصل، داستان انقالب اسلامی ایران به اختصار مرور می‌شود و سپس به این سؤال پاسخ داده می‌شود که چرا توده‌ها در برابر روحانیت کرنش کردند و آن را به عنوان رهبر انقالب پذیرفتند.


در پاسخ به این سؤال، به بررسی شخصیت فرهنگی و رهبری اطمینان‌بخش روحانیت، سرمایه‌های فرهنگی و اجتماعی روحانیت، امتیازات سیاسی و منابع اقتصادی روحانیت پرداخته می‌شود.


در پایان کتاب نیز نتیجه‌گیری نهایی از کل مباحث ارائه شده و فهرست منابع و پی‌نویس‌ها و نمایه آورده شده است.


امید است که این کتاب بتواند به درک بهتر تاریخ سیاسی ایران معاصر و تحلیل نبرد قدرت میان نیروهای سیاسی کمک کند و پاسخی به این سؤال باشد که چرا و چگونه روحانیت در این نبرد برنده شد.

 


 

 

برای حفظ درختان و تعادل حیات، به جز موارد بسیار ضروری، ازچاپ روی کاغذ، خودداری فرمایید.

غنی سازی برای کار آفرینی و مدیریت با استفاده از فناوری اطلاعات و ارتباطات

enriching   Management  &  Entrepreneurship by Information and Communications Technology

ثبت

پیغام شما با موفقیت ارسال شد.

بازگشت ^