وبلاگ#مهرزادwww.eMZed.ir

 کتاب چرا آلمانی ها بهتر انجامش می دهند، اثر جان کمپفنر،

 

*با سلام و درود  به مهمانان عزیز و کاربران گرامی وبلاگ#مهرزاد، ضمن عرض ادب و احترام به شما، این صفحه به منظور اطلاع رسانی و برای نشر آگاهی و غنی سازی می باشد، خواهشمند است، هر گونه پیشنهاد یا انتقاد را به مدیر سایت بفرمایید.

 


 

آلمان به زبان آلمانی Deutschland، با نام رسمی جمهوری فدرال آلمان، کشوری در اروپای مرکزی است. آلمان دومین کشور پرجمعیت در اروپا پس از روسیه و پرجمعیت‌ترین کشور اتحادیهٔ اروپا محسوب می‌شود. 


کتاب چرا آلمانی ها بهتر انجامش می دهند، نکته هایی از برقراری نظم و قانون در کشوری بالغ را بیان می کند. 


کتابی پرمغز، فاخر و ارزشمند، که نویسنده همراه با تحلیلی عمیق، منصفانه و بی‌عیب‌ ونقص، یکی از بهترین معرفی ها از آلمان مدرن و سیاست‌هایش در سال‌های اخیر را ارائه می‌دهد.


جان کمپفنر زاده‌ی کشور سنگاپور است. البته او اصالتی بریتانیایی دارد و در کشور انگلستان به کار و زندگی مشغول است. وی در حیطه‌های اجرای تلویزیونی، تهیه‌کنندگی و نویسندگی فعالیت می‌کند.

 

کتاب جان کمپفنربه نام چرا آلمانی‌ها آن را بهتر انجام می‌دهند، یادداشت‌هایی از یک کشور بزرگ‌شده و بالغ، در تعدادی از نشریات پرطرفدار اروپایی، به عنوان یکی از کتاب‌های سال انتخاب شد.

 

صدوپنجاه سال قبل، کشور آلمان با به‌هم‌پیوستن مجموعه‌ای از شهرها و چندین دولت‌ محلی، تشکیل شد. 


نیمی از عمر کوتاه این کشور قصه‌ی وحشت، جنگ و دیکتاتوری بوده، نیم دیگر قصه‌ی حیرت‌انگیز تاوان، ثبات و بالندگی،

 

امروزه، درحالی‌که بخش زیادی از دنیای معاصر مقهور اقتدارگرایی شده و ریشه‌های دموکراسی در حال نابودی است، آلمان همچون سنگری برای ثباتْ قامت راست کرده است. 


چرا آلمانی‌ها بهتر انجامش می‌دهند؟! روایت جذابی است از تاریخ، فرهنگ و هویت ملی آلمان، کشوری که البته خیلی‌ها در غرب از خاطرات جنگی آن نفرت دارند.


هدف اصلی جان کپمفنر در این کتاب ارائه‌ی تصویری از آلمانی بالنده و درخشان است، که به ‌‌رغم کمبودهایش، رفته‌رفته جایگاه اصلی خود را در جهان پیدا می‌کند. 


نحوه‌ی مواجهه‌ی این کشور با مسئله‌ی تاریخ، مهاجرت، تغییرات اقلیمی، سیاست خارجی، فرهنگ و همه‌گیری کرونا دلایلی هستند که به‌ نظر نویسنده، آلمان را از کشورهای دیگر متمایز کرده است.
 

نویسنده با طرح پرسش‌هایی درباره‌ی آینده‌ی پسابرگزیت، به چرایی تبدیل‌شدن آلمان به الگویی برای دیگر کشورها می‌پردازد. 


با مطالعه این کتاب، قرار است در تاریخ یکی از مهم‌ترین کشورهای اروپایی سیر کنیم و وقایعی را از نظر بگذرانیم که نه تنها چهره‌ی اروپا، بلکه سیمای جهان امروز را تغییر داده‌اند.


این کشور پارادایم جدیدی از ثبات را بنا نهاده که برای کشورهایی مثل امریکا، فرانسه و انگلیس به دلایل مختلف آسان نیست. کشورهایی که در زمان حال با مشکلات زیادی دست‌به‌گریبان‌اند، خود را با خاطره‌ی شکوه گذشته تسلی می‌‌دهند. 


اما آلمان، به‌خاطر گذشته‌اش، نمی‌تواند چنین کند.

 

آلمان کشوری است که باید از آن درس گرفت: از تاریخش، از فرهنگش، از اقتصادش، و صدالبته، از سیاست‌هایش، موفقیت سیاست‌های داخلی و خارجی آلمان در دو دهه‌ی اخیر چنان چشمگیر بوده که این کشور را به مقصد دلخواه خیل عظیمی از مهاجران آسیایی و آفریقایی بدل ساخته است.

 

کشور آلمان بعد از تمام اتفاقاتی که در طول جنگ جهانی اول و دوم برای مردمش رخ داد، به ویرانه‌ای عظیم تبدیل شده بود، اما توانست از نقطه صفر و حتی زیر صفر شروع کند و مردم آن دوباره زندگی را بسازند، هرچند که این روزها هم با مشکلات دیگری دست وپنجه نرم می‌کنند که شاید کمتر دیده شود. اکنون آلمان در حال خروج از دوره‌ی پایداررشد اقتصادی و حرکت به برهه‌ای از عدم قطعیت در شرایط جهانی است.

 

آلمانی‌ها چه کاری را بهتر انجام می‌دهند و اینکه واقعاً چه درس‌هایی برای ما دارند یا به بیان دقیق‌تر چه درس‌هایی فراگرفته‌اند؟ این‌ها پرسش‌هایی است که در این باره در ذهن ما شکل می گیرد و نویسنده در این کتاب به آن‌ها پاسخ داده است.


این پرسش از آن رو مهم است که پاسخ آن می‌تواند مسیر ترقی را به مردمان سایر ملل جهان نیز نشان دهد.


پرسشی که با مشاهده‌ی وضعیت امروز کشور آلمان در ذهن ناظر بیرونی نقش می‌بندد، این است که چگونه کشوری که ظرف حدود دو دهه دو جنگ جهانی ویرانگر را از سر گذراند و در هر دو این جنگ‌ها مغلوب و در نتیجه، مجبور به پرداخت غرامت‌هایی گزاف گشت، توانست طی مدتی نه چندان دراز به پیشرفتی چنین خیره‌کننده در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دست یابد؟ پیشرفت‌هایی چنان عظیم و شگرف که سبب شده امروز بی‌هیچ لکنت زبانی از آلمان به عنوان قدرت اول اروپا یاد کنیم.

 

 

آلمانی‌ها پس از جنگ جهانی دوم، چگونه با میراث شرمسارکننده‌ی خویش کنار آمدند، و چگونه از تجارب تاریخی تلخ خود برای بازسازی کشورشان بهره گرفتند؟ تقسیم کشور آلمان به دو بخش غربی و شرقی پس از پایان جنگ جهانی دوم، چه تأثیری بر جامعه و فرهنگ آلمانی گذاشت؟ میراث شومِ به‌جامانده از حاکمیت حزب کمونیست، چگونه پس از ادغام شرق و غرب آلمان به دست فراموشی سپرده شد؟ این‌ها و بسیاری از پرسش‌های این‌چنینی دیگر، موضوع کتاب چرا آلمانی‌ها بهتر انجامش می‌دهند  را تشکیل داده است.

 

 

نویسنده در این تحقیق، بیش‌ازحد خوش‌بین نیست یا چشمانش را به روی معایب این کشور نمی بندد. بنابراین دیدگاهش به آلمان جالب توجه است.

 


احتمالا جمله معروف نظم باید باشد، از لوتر به یادگار مانده یا در زمان او ثبت شده است. او یک کشیش متجدد، مترجم انجیل به زبان آلمانی و یک اصلاح‌طلب مذهبی بود، به خاطر همین هم در جهان معروف است. برای همین آلمان به جایی برای تغییر مذهبی هم شناخته می‌شود. 

 

آلمانی‌ها به دلیل بسیاری نیز در جهان شهره هستند. عشق آنها به آب‌جو، کتاب و...


ریشه جمله نظم و قانون باید باشد، به معنای نظم، باید به طور خودکار و اتوماتیک در جامعه برقرار باشد، هر چه که هست، در تار و پود جامعه اصیل آلمانی جا افتاده اما جالب اینجاست که آلمانی‌ها در این باره بحث نمی‌کنند و در مورد آن خیلی حرف نمی زنند. 

 

یعنی قوانین و ارزش‌های مرتبط با مفهموم نظم در حال حاضر در جامعه آلمان درونی و نهادینه شده‌اند. در آلمان لازم نیست کسی در مورد قوانین مربوط به نظم صحبت کند، زیرا مردم این کشور بر این باورند که همگان قوانین را می‌شناسند.

 

به عنوان مثال، هر کودکی در آلمان در مورد تمیز کردن اتاق خود چیزهای زیادی می‌آموزد. برای بزرگسالان  آلمانی‌ هم این موضوع بخشی از زندگی روزمره آنها است. اما آنها زیاد به این موضوع فکر نمی‌کنند. مانند کسی که بدون توجه به دستور زبانها، به زبان مادری‌اش، روان صحبت کند.

 

ظاهرا، این موضوع یکی از ذهنیت‌های مردم آلمان است. 

 

و البته برخی از مردم بیش از حد منظم، قانونی و محافظه‌کار هستند. حتی بیشتر مردم قوانین را به صورت منظم رعایت می‌کنند، زیرا معتقدند قوانین معقول‌اند. البته گاهی هر فرد تفسیری متفاوت از قانون دارد.

 

خیلی از آلمانی‌ها برای تذکر به متخلفان قانون، خجالتی نیستند. شما را سرزنش یا توبیخ می‌کنند، زیرا انتظار می‌رود که همگان از قوانین پیروی کنند.


همچنین، آلمان نیز مانند هر کشور دیگری بیش از یک جمله است.


بسیاری از عبارات در کنار یکدیگر تصویری از فرهنگ یک کشور را می‌سازند. نظم باید باشد، فقط گزیده‌ای از اینگونه جملات در مورد آلمان ها می باشد.

 

برگرفته از متن کتاب:

 

ظهور آنگلا مرکل و تأثیر او بر تعریف آلمان معاصر یکی از داستان‌های سیاسی باورنکردنی در اوایل قرن بیست‌ویکم است. 

 

برای این کار کسی نامناسب‌تر از مرکل با ویژگی‌های خاصش نبود، زن، پروتستان، دانش‌آموخته فیزیک‌  و مطلقه،

 

شبی که دیوار برلین فروریخت، رفیق مرکلِ ۳۵ ساله به دوستانش ملحق نشد تا در خیابان‌های ناآشنای غرب جشن و پایکوبی کند. شایعاتی در این‌باره شنیده بود و برای همین به مادرش، تلفن کرد.

 

به او گفت: مراقب باش، مامان، اتفاقاتی دارد می‌افتد. 

 

پنجشنبه بود و همان کاری را کرد که پنجشنبه‌ها انجام می‌داد. با دوستش به سونای عمومی در نزدیکی آپارتمانش رفت. 

 

مرکل بعدها گفت: واقعاً از آنچه می‌شنیدم سر درنمی‌آوردم. با خودم فکر کردم که اگر دیوار باز شده، گمان نکنم دوباره بسته شود. بنابراین، تصمیم گرفتم صبر کنم.


پس از سونا، با دیدن آن‌همه مردم در خیابان‌ها تصمیم گرفت، به مردم  بپیوندد. 

 

هرگز فراموش نمی‌کنم. حدود ساعت ۱۰:۳۰ یا ۱۱:۰۰ شب یا حتی دیرتر بود. تنها بودم، اما دنبال جمعیت راه افتادم. 

 

ناگهان خودمان را در قسمت غربی برلین دیدیم.

آن‌جا به‌طور اتفاقی چند غریبه را دید و آن‌ها دعوتش کردند. 

چند قوطی نوشیدیم. بی‌اندازه خوشحال بودیم. 


سپس، مانند بیشتر ساکنان آلمان شرقی، دوباره به آن‌سوی دیوار بازگشت.

 

 صبح روز بعد، کارهایی داشت که باید انجام می‌داد. در آن نخستین روزهای پُرشور، دولت آلمان غربی صد دویچه‌مارک با عنوان پول خوشامدگویی به همهٔ ساکنان آلمان شرقی داد. 

 

از مدت‌ها قبل برنامه‌ریزی کرده بود تا به ناخ دروبن برود، اما فقط وقتی که به شصت‌سالگی برسد، در این سن بود که مستمری‌بگیرها اجازه داشتند، آلمان شرقی را به مقصد آلمان غربی ترک کنند.


یعنی وقتی عمر سودمندی اقتصادی‌شان تمام شده بود.

 

برنامه‌اش را برای آن روز محتمل چیده بود. به ایستگاه پلیس مراجعه می‌کرد، گذرنامهٔ آلمان شرقی‌اش را با گذرنامهٔ آلمان غربی عوض می‌کرد، سپس به امریکا می‌رفت.

 

دوست داشت در سفری جاده‌ای سرتاسر امریکا را بگردد. بعدها اظهار داشت: می‌خواستم کوه‌های راکی را ببینم، بی‌هدف رانندگی کنم و به آهنگ‌های بروس اسپرینگستین گوش کنم. رؤیایم این بود.

 

علاقه داشت با مادرش صدف دریایی بخورد‌. قبل از فوت مادرش در نودسالگی در سال ۲۰۱۹، اما هرگز فرصت انجام‌ این کار را پیدا نکرد.


نسل کاملی از آلمانی‌ها فقط او را در مقام صدراعظم این کشور دیده‌اند. او تجسم اشتیاق شدید آلمان به ثبات بوده است. در تمام این مدت، او به ندرت از خود سخن گفته است.

 

حتی وقتی مجلهٔ تایم او را چهرهٔ سال ۲۰۱۵ معرفی کرد، درخواست مصاحبه را نپذیرفت. دوست ندارد دربارهٔ جنسیت یا پیشینهٔ خود حرف بزند. این کم‌حرفی به برند او تبدیل شده است. 

 

یکی از دستیاران سابق او می‌گفت کم پیش می‌آمد که مرکل در مواجهات نزدیک احساسات شدیدی از خود بروز دهد. او تأکید داشت که دلیلش نه سردی مرکل، بلکه شیوهٔ تربیتی‌اش بوده است. 

 

به واسطهٔ زندگی در نظام جمهوری دموکراتیک آلمان، جامعه‌پذیر شده است. کاملاً آگاه است که مردم به دوستانشان خیانت می‌کنند. به‌ندرت سرخورده می‌شود، چون انتظار زیادی از مردم ندارد.

 

افراد دیگری که با او کار کرده‌اند بر این عقیده‌اند که علاقهٔ مرکل به فرهنگ، او را منطقی نگه داشته است. اولریش ویلهم، سخنگوی دولت بین سال‌های ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۰، به یاد دارد که در پروازهای طولانی برای شرکت در اجلاس‌های جهانی و در بازگشت از آن‌ها نه فقط دربارهٔ راهبرد سیاسی، بلکه در خصوص ادبیات و هنر نیز بحث می‌کرده‌اند.

 


این کتاب را به کسانی که دربارهٔ وضعیت تاریخ، سیاست، جامعه، مدیریت و کسب‌وکار آلمان پژوهش می‌کنند، پیشنهاد می‌کنیم.

 

Why the Germans Do it Better
John Kampfner

 


 

لطفا برای جلوگیری از قطع درختان، به جز موارد بسیار ضروری، ازچاپ روی کاغذ، خودداری فرمایید.

غنی سازی برای کار آفرینی و مدیریت با استفاده از فناوری اطلاعات و ارتباطات

ثبت

پیغام شما با موفقیت ارسال شد.

بازگشت ^